Jungkook [part 5]
شب
ساعت 9:06 دقیقه
" جونگ کوک "
خیلیه خوب من آماده ام
از ماشینم پیاده شدم و به طرف در رفتم
دینگ دینگ ( زنگ خونه )
"ا/ت "
قلبم تند تند زد . سریع رفتم داخل آینه خودم رو نگاه کردم . به طرف در دویدم . در رو باز کردم. جونگ کوک با یک دسته گل رز به طرفم اومد و وارد خونه شد .
جونگ کوک : سلام . این ماله توعه
ا/ت : سلام مرسی بیا تو
جونگ کوک وارد خونه شد
چند دقیقه بعد
..............
میز رو چیدم ا/ت : غذا آمادس .
جونگ کوک : ممنون بابت غذا
ا/ت : خواهش میکنم .
" جونگ کوک "
یک قاشق داخل دهنم گذاشتم . انقدر خوشمزه بود که میخواستم داد بزنم
جونگ کوک : هوممممم خیلی خوشمزس
ا/ت : نوش جون
ساعت 9:06 دقیقه
" جونگ کوک "
خیلیه خوب من آماده ام
از ماشینم پیاده شدم و به طرف در رفتم
دینگ دینگ ( زنگ خونه )
"ا/ت "
قلبم تند تند زد . سریع رفتم داخل آینه خودم رو نگاه کردم . به طرف در دویدم . در رو باز کردم. جونگ کوک با یک دسته گل رز به طرفم اومد و وارد خونه شد .
جونگ کوک : سلام . این ماله توعه
ا/ت : سلام مرسی بیا تو
جونگ کوک وارد خونه شد
چند دقیقه بعد
..............
میز رو چیدم ا/ت : غذا آمادس .
جونگ کوک : ممنون بابت غذا
ا/ت : خواهش میکنم .
" جونگ کوک "
یک قاشق داخل دهنم گذاشتم . انقدر خوشمزه بود که میخواستم داد بزنم
جونگ کوک : هوممممم خیلی خوشمزس
ا/ت : نوش جون
۹۸.۹k
۰۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.